مهتاب سرخ
مهتاب سرخ می دمد از شـــــــرق ِآفتاب
از حوض خون برآمده خورشید بی نقاب
از داغ ذبح بلبل زهـــــــــرای مرضیه(س)
عالم به غم نشسته و خــورشید در حجاب
از چشم خیس و مشتعل ِآســــــــــــــمانیان
جاری شده به خاک زمین خون،بجای ِآب
شرم ات فلک!! که بعدِهزاران هزار سال
دزدت ربود گوهر و ماندی به قعر خواب
اکنون تویی و پرچم سـرخ و غمی بزرگ
زنجیر و طبل وسنج و سئوالات بی جواب
بر کاغذی که اشک مرا می کِشد به دوش
نامی معطر است به بوی خــــــوش ِگلاب
داغی ز قدمت همه اعصار، کـُــــــــهنه تر
اکنون ، نشسته بر"دل تنها"ی بو تـُــــراب
این قطره اشک ، هدیه به درگاهِ شاه عشق
باشد که دســـــــــتگیر شود ، موقع حساب
مصطفی معارف 23/8/91 کرج
:: بازدید از این مطلب : 284
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4